thursday.01/12/2011 panjshanbeh. 10/9/1390.station.5 tochal. tehran

thursday.01/12/2011 panjshanbeh. 10/9/1390.station.5 tochal. tehran

Page Type Page Type: Album

Add Heading here

پنج شنبه دهم آذر ماه ساعت پنج و ربع از پارکینگ به سمت بالا (ایستگاه پنج حرکت کردیم)، بنده بودم و حاجیه خانم، و متأسفانه آقای یگانلو نبودند. هوای خیلی خوبی بود، اوایل مقداری سوز سرما اذیت می کرد که این طبیعی است، اما وقتی آفتاب طلوع کرد واقعاً روزی زیبا و قشنگ را رقم زد، و این مطبوع بودن هوا تا ایستگاه 3 بود وقتی به ایستگاه 3 رسیدم، ساعت شش و بیست و یک دقیقه بود، بدون توقف به سمت ایستگاه پنج حرکت کردم. در مسیر قبل از رسیدن به ایستگاه 3 مه غلیظی ارتفاعات را فرا گرفت به گونه ای که قصد کردم تا تصمیم خودم را عوض کنم - در حالی که تصمیم رفتن تا ایستگاه پنج بود- اما وقتی به ایستگاه 3 رسیدم از مه خبری نبود و در عوض روی تهران را ابرهای متراکمی فراگرفته بود که من هرچه بالاتر می رفتم آسمان صاف و آبی و فشردگی ابرها روی شهر بیشتر می شد، سعی کردم با دوربین ثبت کنم اما بعد که عکس ها را می دیدم واقعاً آن لحظه را با چشم دیدن لذتی دیگر دارد. شما بالای ابرها باشی و آسمان آبی ببینی و زیر پایت ابرهای متراکم.
از ایستگاه 3 تا پنج به مرور بر حجم برف های زمین افزوده می شد به گونه ای که در بالاترین نقطه قبل فرود به سمت ایستگاه پنج واقعاً حرکت سخت بود هر چند در سراشیبی حرکت می کردم. سوز و سرما نیز با باد شدیدی که می وزید لباس های خیس از عرق را به حالت یخ زدگی تبدیل می کرد. اما عجیب بود لذت حرکت در این شرایط و وقتی روبرویت را می بینی که کوه ها استوار ایستاده اند، انگار به تو نیز می گویند استوار و محکم قدم بردار و یخ زدگی گونه ها، لب ها، پاها، دست ها مهم نیست قدم ها را محکم بردار و استوار بر صخره ها پا بگذار تا فرا بگیری از طبیعت آن چه را که تا کنون نیاموخته ای.
لذت این حرکت های صبح در کوه مانند کلاس درسی است که تو با انگیزه ای بالا در آن شرکت کرده ای و استاد هر چه می گوید با سلول های وجودت در می آمیزد و جزیی از تو می شود و اینجاست که این درس ها هیچ گاه فراموش نمی شود. احساس من در کوه همین است و به همین دلیل تا کنون نتوانسته ام بگویم کدام شرایط و فصول و زمان ها برای کوه نوردی بهتر، و شاید اگر به عکس هایی که تا کنون در این وب سایت قرار داده ام نگاه کنید بسیار از صحنه ها تکراری به نظر بیاید، اما واقعاً هر کدام بخشی از این فراگیری و آموختن بوده است. کلاس کوه؛ شادابی، استواری، اندیشیدن، تمرین خلوت کردن با خود در حرکت، تمرین چشم دوختن به دوردست ها و سپس حرکت برای رسیدن به آن ها و بسیاری از نکاتی را می آموزد که در نظام تربیتی هر فرد می تواند سازندگی به اندازه ی دوباره متولد شدن و دوباره شدن باشد و اینجا خویشتن شناسی و ارزیابی از خویشتن را به گونه ای نزدیک و عینی می توان دید.
وقتی به ایستگاه پنج رسیدم دیگر سرما جدی جدی فریاد می زد و اعلام می کرد که من اینجا هستم و خلاصه تکان هم نمی خورم و من هم فریاد زدم که اتفاقاً من هم آمده ام که ثابت کنم می توانیم با همدیگر زیستی جذاب را تجربه کنیم و تو به عنوان سرما، گزندگی، سوز، برافروختگی گونه ها، سوزش نوک انگشتان، پاها را به من بیاموزی و من هم چگونگی کنار آمدن با آن ها، اما رسیدن به مقصد را و اینجا بود که بعد از تعویض لباس های که کاملاً خیس شده بودند، با سرمایی که در تمام وجود رخنه کرده بود، نشستیم و جای شما خالی، عسل اردبیل، پنیر، گردو، و چای داغ را با سنگک در کنار حاجیه خانم که از ایستگاه 3 با تله کابین آمده بودند میل کردیم و جای همگی را خالی کردم به ویژه مهندس یگانلو و حاج حیدر را که واقعاً جایشان خالی بود.

External Links

Add External Links text here.

Comments

No comments posted yet.